هوالشکور
مطلب زیر را از وبلاگ دوستمون یار محبوبم
به آدرس:"http://yarmahboobam.persianblog.ir"
رنجش و وحشت شیطان
هوالشکور
مطلب زیر را از وبلاگ دوستمون یار محبوبم
به آدرس:"http://yarmahboobam.persianblog.ir"
رنجش و وحشت شیطان
*بسم الله الرحمن الرحیم*
وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ
إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
(سوره مبارکه القلم-آیهء شریفهء 51)
به نام خدای مهربونم که همهء کاراش از روی تدبیر است
یا غفار
اللهم اغفرلی, اللهم اغفر للمومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات
هو المتین
گاهی اوقات یه بلاهایی سرم میاد که من در می مونم از کجا نشات گرفته؟!...
یا احسن الخالقین
بله تا اونجا گفتم که ما رسیدیم به زیارتگاه و نماز و دعا خوندیم...
یا مالک الملک
بعد از کلاس روز یکشنبه تندی داشتم برمی گشتم خونه...
بسم الله الرحمن الرحیم
آیا شما دوستان وبلاگی میدونید که چرا وبلاگ
" آقای مهندس و خانم استاد"
به آدرس زیر: "http://mrengmrsteach.blogfa.com/"
به نام خدایی که عشق امام خوبمون را در دل بانوی مهربونمون گذاشت
هو العزیز
خاطرهء پنجم :
گاهی اوقات می بینم اتفاقاتی که برای عزیزانم می افتد ومنشا اون بخاطر عدم درست و یا ناآگاهی از آموزه های دینمون است وقتی زبونم داره مو در میاره از بس ...
دیروز دوشنبه ساعت 2به بعد زن داداش کوچیکم زنگ زد و گفت که بیمارستان است و تنهاست بخاطر مریضی داداشم رفته بودن. منم دلداریش دادم ...
امروز دلم مدام میگه اینقد از خودت تعریف و تمجید نکن داری کم کم بد میشیا ...
بله بعد یکساعت و ده دقیقه رسیدیم به مقصد...
آقای راننده هم لطف کرد ما رو تا جائیکه جای رفتن داشت رسوند و بعد...
چند روزیه میخوام در مورد سفر زیارتی سه شنبه 11مهر ماه با خانواده آقاییم رفتیم بنویسم نشد تا که الان تصمیم گرفتم هر جور شد بنویسم چون واقعا خوش گذشت و حیف می دونم ننویسمش شاید بعدها یادم بره...
دوست عزیزمون این مطلب زیبا را فرستادند که من همیشه ازش درس گرفتم و خیلی کاربردیه...
مطلب زیر دوست عزیزمون زینب جان مدیر محترم وبلاگ خاطرات1مسافر برامون در ارتباط با پست چگونه زیباشویم(1) دادند و از ایشون ممنونم.
سلام دوستان عزیزم این پست و شاید پستهای بعدی حاصل تجربهء من و اطرافیان و مطالعات و کلاسام و خیلی موارد دیگر است که دوست داشتم در اختیار شما بگذارم انشاءالله مفید باشه...
دیشب وقتی پست روز هفتم رو گذاشتم اون لحظه غرق اشک بودم و ناراحت آخه...
سلام دوستان عزیز وبلاگی
دوست عزیزمان خانم نویسنده مدیر محترم وبلاگ نسیم پاییزی درخواست قشنگی داشتند که اول خودشون و دومی هم من اجراش کردیم انشاءالله شما هم اگر تمایل داشتید انجام بدید پیشاپیش ممنونم و التماس دعا دارم
و اما پیشنهاد این دوست عزیز:
روز هفتم هم گذشت اونقد زود گذشت که فکر کردم...
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین(ع)


نمای داخل ضریح
منبع:" وبلاگ شاپرک شاد"
آدرسش:"http://shaparakshad.blogfa.com"
دوستی داستان زندگیشو برام تعریف کرد و منم خوشم اومد و برام مفید بود گفتم بذارم تو وبلاگ انشاءالله برای شما هم مفید و کاربردی باشه.
و اما داستان جالب دوستمون:
*یا نور*
یه روز از دست یکی از فامیلام که آبروی شوهرشو برده بود ناراحت بودم ...
روز سوم شماهم گذشت مامان بزرگ...
امروز صبح با ناراحتی خاصی بیدار شدم همش ذهنم مشغول بود به خوابی که دیدم مدام تو خوابم خانواده مادریم بودند و تو عالم خواب نمی دونستم که چرا اونا اینقد ناراحتن...
دیروز غروب حاج آقا تو کلاس یه حرف جالبی زدن گفتن:...
هوالعلیم
تا بحال براتون پیش اومده تو خونه اید یهو دلتون هوای مادر یا دوست و یا فامیل یا استادتون و...کرده باشه اونم خیلی زیاد...