چند ماه پیش یه دختر بچهء 12ساله ای که خیلی فهمیده و مهربون بود خونهء ما رفت و آمد داشت روز اولی که اومد وقتی که رفت من خیلی کلافه بودم علتش رو نمی فهمیدم ولی شب کم مونده بود خفه بشم داشت قلبم از دهنم بیرون می اومد بی قراری شدیدی داشتم نمیدونستم چرا این حالتیم. تا دیر وقت پکر بودم و دلم داشت  از جاش در می اومد به آقایی گفتم حالم خوب نیست گفت بریم دکتر منم گفتم نه انشاءالله استراحت کنم بهتر میشم خلاصه  اونشب گذشت تا روزی که دوباره این خانم کوچولو اومد خونه مون. این دفعه مدام می گفت خاله چقد عکس عروسی تون خوشگل شده خاله حتما اسپند دود کنا و کلی از خونه و زندگی مون به به و چه چه کردن افتاد و چشم از عکس بزرگ مون بر نمیداشت.

وقتی رفت کمی بی خیال اسپند شدم و گفتم دیگه داری میری تو جاده خاکی. نگو بچه میدونه چه خبره! و بهت راستش رو گفته. دوباره همون حالتی شدم که روز اول اومده بود خونه مون.

وقتی فهمیدم چه خبره! بدو بدو بدون هیچ تعللی رفتم وان یکاد خوندم چهار قل رو خوندم و صلوات فرستادم حتی اسپند دود کردم خدائیش چشماش چشم بودند تا اینکه دیروز یاد این بچه افتادم چه کنم دلم بدجور ترسیده ازش ولی الان ناراحتم از این ضعف ایمان خودم واقعا من چقد پرمدعام.خدای مهربونم پناه می برم از خودم به آغوش گرم خودت از هر فکر بد نسبت به بنده هات خدایا منو ببخش ببخش و بازم میگم منو ببخش.

خدایا می بینی اونقده از بنده هات واهمه دارم که نعوذبالله انگار تو رو نمی بینم که خالق همه چیزی و آگاه و بینا و توانا به همهء اموری پس پناه می برم به تو ای مهربانم از شر هر جن و انسی و نذار وهم از مخلوقاتت منو از یادت غافل کنه .

"الهی آمین"

نکته نوشت مهم: خیلی مطالب در مورد چشم زخم و مواظبت خودمون از چشم بد در احادیث اومده که ما با توکل به خدا و توسل به ائمه و ذکر این آیات و دعاها انشاءالله بد نبینیم.