این روزا دلم میخواد دکترمو  حسابی بپیچونم.

توصیه دکترجون : باید استراحت کنی.

از کلمه استراحت اصلا خوشم نمیاد چون بلد نیستم مثل بچه های خوب , استراحت کنم.

موندم همچین دکترمو بپیچونم و برم خونه درهم برهم شده ام رو حسابی برسم و بی خیال تموم دردام و تبعاتش بشم.

آرزو نوشت : آرزو بدل شدم یکی از طرفین خونواده هامون بیاد در خونه ام رو وا کنه و بگه ما اومدیم کمکت کنیم تا خونه تر و تمیز بشه . غصه نخورا نیای کارای سنگین کنی . 

تو مجردی میشد از خونواده توقع داشت اما الان به کی بگم. همه شون هزار و یک گرفتاری و مریضی و مشکلات دارن .

کارگر هم بنده خدا نمیتونه همهء کارامو باب میلم انجام بده.

آقای گلم هم که الحمدالله اونقدر گرفتار کار و بیماری باباشون هست که انرژی براش نمونده تا من بخوام ازش کمکی درخواست کنم.

حالا چیکار کنم بپیچونم یا نپیچونم؟

وسوسه نوشت :  وسوسه ای شدید میگه بپیچون.

عبرت نوشت : یه چندباری کوچولو پیچوندم و فهمیدم دکترم این یه مورد راست گفته.

التماس دعا گلام