من از مامان آقائیم یه چیز خوبی آموختم که از صمیم قلب ازش ممنونم و دعا میکنم خدای مهربون ایشونو برای خانواده  شون و خانواده شون برای ایشون حفظ کنه و دلشون شاد بشه و تنشون سلامت.

فکر کنم براتون جالب شده نه؟!

سال 91که شروع شد تا حالا بابایی آقام فقط چند روزش حالشون خوب بود  و تا حالا که می نویسم مریضن(مریض به تمام معنا)بگذریم این مامان خوب خیلی شیفته و واله همسر و بچه هاشون همیشه از جون مایه میذارن با اینکه خودشم بنده خدا مریض و ضعیفه ولی بازم حاضره که جونش فدای همسرش کنه تموم اوقاتی که همسرش مریضن یه روند خودشو وادار میکنه دعا کنه نماز بخونه دست بدامان ائمه میشه لحظه ای آرامش نداشت و نداره اونقد بی تابی میکنه  که  خدا ی مهربون حدشو میدونه.

چون آخرین بار که بابارو بردیم بیمارستان دکترا یه جورایی جوابمون کرده بودن.

اما من درسی آموختم این که خدا صدا و وناله وشیدایی یه خانمی که رسم عاشقی و وفاداری به همسرشو داره حتما میشنوه و بی جواب نمیذاره.

مامان استجابت دعایت مبارک منو و آقای گلم فراموش نکن ما خیلی محتاج دعای شما بزرگتراییم.

نکته نوشت: گاهی اوقات بی تابی مامانو میدیدم با خودم تو عالم خلوت میگفتم خدایا اگه من ذره ای ازین بی تابیا نسبت به مولامون امام زمان(عج) داشتم دنیام گلستان میشد.

اللهم عجل لولیک الفرج